فراموش نشدنی مثل سپیده دم ورزقان

فراموش نشدنی مثل سپیده دم ورزقان

«حدود ساعت چهار بعدازظهر بود که وارد جنگل شدیم و همچنان صدا می زدیم تا اگر کسی در آنجا هست صدای ما را بشنود. مسیرهای مختلفی را گشتیم اما هیچ خبری نبود. وقتی نیروها از هم جدا می شدند به سختی همدیگر را می یافتیم و باید صدا می زدیم تا یکدیگر را پیدا کنیم. تا ساعت چهار و نیم صبح بی وقفه جست وجو می کردیم. بچه ها لیز می خوردند و ما از دیواره های کوه با زحمت عبور می کردیم. بارندگی و هوای مه آلود شرایطی غیرقابل وصف را ایجاد کرده بود. در نهایت به سمت روستا برگشتیم تا از بالادست برگردیم.»

به گزارش گیل 25 امدادگران حادثه سقوط بالگرد رئیس جمهور در گفت وگو با «شهروند» از چالش ها و احساسات تلخشان در آن عملیات گفتند که در ادامه می خوانید:  سال پیش درست همین موقع بود که خبر تلخ مردم را شوکه کرد. ٣٠ اردیبهشت روز سختی بود. در دل جنگل های انبوه و تاریک جایی که سایه ها به آرامی بر زمین می رقصیدند یاد آن روز تلخ و فراموش نشدنی زنده می شود. بالگرد رئیس جمهور سقوط کرد. از همان ساعات اولیه نیروهای امدادی در نزدیکی محل سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور و همراهانش حاضر شدند. هلال احمری ها دست به کار شدند و مردم را لحظه به لحظه در جریان این عملیات سخت قرار می دادند. با وجود آن همه سختی اما همه چیز روی نظم و برنامه پیش می رفت. این حادثه مأموریتی را یادآور می شود که نشان دهنده عزم و اراده ای درخشان از سوی امدادگران بود. صبح آن روز آسمان به رنگ خاکستری درآمده بود و باران ملایمی در حال باریدن بود. بوی باران و خاک تازه حس عمیقی از غم و امید را در دل ایجاد می کرد. گروهی از امدادگران با قلب هایی پر از عزم و اراده در جست وجو و نجات جان مردان سیاست به سمت محل حادثه حرکت کردند. در این مأموریت نه تنها با چالش های طبیعی روبرو بودند بلکه با احساسات و ترس های عمیق انسانی نیز مواجه شدند. هر قدمی که به سمت محل حادثه برمی داشتند بار سنگینی بر دوش شان احساس می کردند. در دل شان آرزو می کردند که شاید هنوز کسی زنده باشد. اما نبود و این ماموریت را به یک سفر دشوار و پر از چالش تبدیل کرد.

هر ثانیه برای ما اهمیت داشت
حالا بعد از گذشت یک سال تصاویر آن روز در ذهن امدادگران زنده می شوند؛ لحظاتی که با امید و دعا در دل جنگل گام برمی داشتند در حالی که این مأموریت نه تنها یک وظیفه بلکه یک آزمون از اراده و انسانیت بود. مهدی اخوی عضو تیم واکنش سریع استان اردبیل است. جزو امدادگرانی بود که در نخستین لحظات توانست لاشه بالگرد را پیدا کند و تمام امیدش در یک لحظه از بین رفت. او حالا پس از گذشت یک سال در گفت وگو با خبرنگار «شهروند» از ماجرای روز واقعه روایت می کند: «من در حادثه های مهم و مختلفی شرکت کرده ام. حادثه سقوط بالگرد ارتش تبریز سقوط هواپیمای دنا و زلزله ترکیه رفته بودم ولی در این حد که به دنبال مقام عالی کشور باشم تا حالا تجربه نکرده بودم و هنوز هم باورم نمی شود. ما در ساعت های اولیه صبح به سمت محل حادثه حرکت کردیم. شرایط جوی به شدت نامناسب بود و باران و مه کار را برای ما دشوار کرده بود. مسافتی حدود ٢٥٠ کیلومتر را طی کردیم و این در حالی بود که مسیر چهار ساعته را دو ساعته رفتیم و خودمان را به آنجا رساندیم. در آن لحظات هر ثانیه برای ما اهمیت داشت. ما باید با حداکثر توان خود به سمت هدف می رفتیم. در ابتدا مختصات منطقه را داشتیم اما به دلیل زاویه دید محدود و شرایط جوی نامناسب هیچ کس نمی توانست به راحتی محل سقوط را پیدا کند.»
جست وجو و پیدا کردن بالگرد
هر لحظه ای که می گذشت امیدها کم رنگ تر می شد و سایه ناامیدی بر دل ها سنگینی می کرد. با این حال امدادگران هیچ گاه تسلیم نشدند. آن ها به یکدیگر قوت قلب می دادند و با هر فریاد و هر تلاش نشان می دادند که در کنار هم می توانند بر مشکلات غلبه کنند. اخوی ادامه می دهد: «مسیر مناسب نبود. مه غلیظی وجود داشت. شرایط جوی مناسب نبود منطقه جوری بود که یه متری خودمان را هم نمی توانستیم ببینیم. دیدمان خیلی کم بود. وقتی به روستای اوزی رسیدیم دقیقا پایین آنجایی بود که هلیکوپتر برخورد کرد. هرکس یه چیزی می گفت. هنوز بالگرد را پیدا نکرده بودیم و زاویه دید هم خیلی کم بود. تا صبح آن منطقه را جست وجو کردیم. بدون وقفه تلاش می کردیم. ساعت ٥ صبح فردایش بود که لاشه بالگرد را پیدا کردیم. در یکی از لحظات حساس ساعت ۵ و ۱۵ دقیقه صبح اولین عکس از دور را گرفتیم. من با چهار نفر از دوستانم در آنجا بودیم و لاشه هلیکوپتر را دیدیم. این لحظه برای ما بسیار مهم و تعیین کننده بود. ما با دقت به دوردست ها نگاه و سعی می کردیم هر نشانه ای از سقوط را پیدا کنیم. آقای دکتر کولیوند هم پنج دقیقه با ما فاصله داشتند. بلافاصله موضوع را به ایشان اطلاع دادیم. خودش را به منطقه رساند. عکس را نشانش دادیم و همزمان به سمت لاشه بالگرد رفتیم.»

احساسات و واکنش ها
این امدادگر لحظه پیدا شدن بالگرد رئیس جمهور را اینطور توصیف می کند: «وقتی به پیکر شهدا رسیدیم احساسات متناقضی درونم شکل گرفت. در آن لحظه مادرم تماس گرفت و بغض کردم. نمی توانستم صحبت کنم زیرا می دانستم که اگر بخواهم توضیح دهم حال او بدتر خواهد شد. چون مادرم مرتب پیگیر بود و با من تماس می گرفت. این لحظه برای من بسیار دردناک بود. اکثر مردم نگران بودند و مرتب تماس می گرفتند ولی فقط توانستم به مادرم جواب بدهم. آن هم در یک جمله کوتاه و دیگر نتوانستم حرف بزنم. باورم نمی شد. در آن لحظات فشار عاطفی زیادی بر من بود و نمی توانستم احساساتم را کنترل کنم.»

شرایط سخت و چالش ها
عضو تیم واکنش سریع هلال احمر استان اردبیل می گوید: «در طول مسیر شرایط بسیار دشوار بود. ما باید از طریق پیاده روی و جست وجو در منطقه ای با مه و باران به محل حادثه می رسیدیم. حتی دستگاه های GPS نیز به درستی کار نمی کردند و این موضوع کار را برای ما دشوارتر کرده بود. در لحظاتی ما در حال جست وجو بودیم که ناگهان به یک منطقه باریک و پر از موانع رسیدیم. به سختی می توانستیم پیش برویم و هر لحظه خطرات جدیدی ما را تهدید می کرد. با این حال عزم ما برای پیدا کردن بالگرد و نجات جان افراد در آنجا بیشتر می شد. این حادثه نه تنها بر من تأثیر گذاشت بلکه بر کل کشور نیز سایه افکنده بود. من به یاد دارم که یکی از دوستانم در یک عملیات دیگر جان خود را از دست داد و این صحنه ها همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند. ما در این عملیات با چالش های زیادی روبرو شدیم اما هیچ کدام از ما تسلیم نشدیم و به جست وجوی خود ادامه دادیم.»

تاثیر این ماموریت خاص
اخوی در پایان صحبت هایش می گوید: «حالا که سالگرد این حادثه نزدیک است به این فکر می کنم که چه تأثیری بر زندگی ام داشته است. اصلا دوست نداشتم چنین اتفاقی بیفتد بعد از این عملیات برای جستجوی سه جوان به یک جنگل رفتیم. نزدیک محل همین حادثه بود تمام آن لحظات در آن ماموریت حادثه رئیس جمهور جلوی چشمم بود. من همیشه عاشق عملیات بوده ام و اگر دوباره فرصتی برای شرکت در چنین مأموریتی پیش بیاید با کمال میل حاضر می شوم. زیرا همیشه در دل خود امید دارم که می توانم به نجات دیگران کمک کنم و مفید باشم. این احساس نه تنها به من انگیزه می دهد بلکه باعث می شود که همواره در تلاش برای بهبود شرایط باشم.»

آغاز مأموریت
آیدین سقایی رئیس اداره عملیات جمعیت هلال احمر استان آذربایجان شرقی در خاطرات خود از روز حادثه سقوط بالگرد با بیان جزئیات تلخ و دشواری های آن روز به تشریح وقایع می پردازد و می گوید: «ساعت دو و ربع بعدازظهر بود که به ما اطلاع دادند باید به منطقه ورزقان برویم. در این تماس به ما گفته شد که تیم پهپادی را با خود ببریم اما در ابتدا هیچ اشاره ای به سقوط بالگرد نشد. تنها به ما گفتند که به سرعت باید حرکت کنیم. هنوز نمی دانستم که این حادثه به رئیس جمهور مربوط می شود. تیم ما متشکل از سه نفر بود و به سمت ورزقان حرکت کردیم. معاون امداد ما آقای سیدی نیز ما را همراهی می کرد. در طول مسیر از فرودگاه تبریز تماس گرفتند و اعلام کردیم که در حال حرکت به سمت حادثه هستیم. در اینجا متوجه شدم که رئیس جمهور به آن سمت رفته و یک بالگرد فرود سخت داشته است. این خبر برایم بسیار نگران کننده بود. چون می دانستیم که رئیس جمهور آنجاست. ولی باز هم برایمان قابل باور نبود.»

ورود به منطقه عملیاتی
سقایی و اعضای تیمش جزو اولین تیم های امدادی بودند که به منطقه عملیاتی رسیدند: «با توجه به اطلاعات دریافتی تصمیم گرفتیم به منطقه جنگلی ارسباران برویم و مسیر احتمالی پرواز را تجسس کنیم. پنج نفر بودیم. پهپاد را به پرواز درآوردیم. ساعت سه و ربع بود که در حال جست وجو بودیم. اما مه شدید و غلیظ مانع از پرواز پهپاد می شد و تنها تصاویری سفید به ما ارائه می داد. در این حین با چند نفر از اهالی منطقه صحبت کردیم که گفتند چند ساعت پیش یک بالگرد را دیده اند اما دیگر از آن خبری نبود. بلافاصله تیم را تقسیم کردیم و جست وجو را ادامه دادیم. یکی از خلبانان بالگرد همراهان تیم رئیس جمهور با من تماس گرفت و گفت که آنها با هم به پرواز درآمدند ولی به دلیل مه غلیظ آنها بالاتر رفتند و دیگر بالگرد آقای رئیس جمهور را ندیده اند. ما به جست وجوی خود ادامه دادیم اما با نگرانی بیشتری روبرو شدیم.»

جست وجو در شرایط سخت
او ادامه می دهد: «حدود ساعت چهار بعدازظهر بود که وارد جنگل شدیم و همچنان صدا می زدیم تا اگر کسی در آنجا هست صدای ما را بشنود. مسیرهای مختلفی را گشتیم اما هیچ خبری نبود. وقتی نیروها از هم جدا می شدند به سختی همدیگر را می یافتیم و باید صدا می زدیم تا یکدیگر را پیدا کنیم. تا ساعت چهار و نیم صبح بی وقفه جست وجو می کردیم. بچه ها لیز می خوردند و ما از دیواره های کوه با زحمت عبور می کردیم. بارندگی و هوای مه آلود شرایطی غیرقابل وصف را ایجاد کرده بود. در نهایت به سمت روستا برگشتیم تا از بالادست برگردیم.»

خبر تلخ
درست همین جا خبر تلخ را به امدادگران اعلام کردند. سقایی در این باره می گوید: «در این حین معاون امداد با من تماس گرفت و گفت: «من آقای آل هاشم امام جمعه تبریز را دیدم. کیسه جسد بیاورید.» این خبر برای من بسیار دردناک بود و فقط سکوت حکم فرما شد. متوجه شدیم که وضعیت خوب نیست و بلافاصله با ماشین به سمت محل حادثه رفتیم. در آنجا پیکرهایشان را دیدیم و تا آخرین لحظه امید داشتیم. این حادثه تلخ و غیرقابل باور بود. این دومین بار بود که در چنین حادثه ای حضور داشتم. بار اول در سال ٨٦ زمانی که فرمانده نیروی انتظامی آقای نصرتی دچار حادثه شده بود. ولی این حادثه فرق می کرد. تاثیرات زیادی داشت. ما تا دو یا سه ماه بعد از آن حادثه به محل می رفتیم و هر بار با یادآوری آن خاطره تلخ گریه می کردیم. این دو روز هم برای ما بسیار سخت بود و حالتی غیرقابل توصیف داشت. بعد از این عملیات پاهایم تاول زده بود و به درمان نیاز داشتم اما همچنان به آن منطقه می رفتم و از آن صحنه عبور می کردم. این حادثه با تمام عملیات های دیگر متفاوت بود. من برادرم را در یک تصادف به مرکز درمانی منتقل کرده بودم اما این حادثه عذاب وجدان زیادی به من داد. احساس می کردم که اگر مه اجازه می داد می توانستیم حداقل یک نفر را نجات دهیم و حال ما بهتر بود.»

یادآوری روز حادثه
کاوه پورصادق امدادگر جمعیت هلال احمر استان اردبیل هم جزو اولین نفراتی بود که بالای سر آقای رئیس جمهور و همراهانش رسید و حالا بعد از گذشت یک سال از آن ماموریت تلخ هنوز هم ناراحت است. او نیز به خبرنگار «شهروند» می گوید: «نزدیک شدن به این تاریخ احساسات خاصی را در ما زنده می کند. وقتی به تابلوها و بنرهایی که در خیابان ها نصب شده اند نگاه می کنم تأثیر عمیق این حادثه را در روحیات خودم احساس می کنم. چند روز پیش به یاد روزی افتادم که به سمت محل حادثه می رفتیم. آن روز همه ما با امید به زنده پیدا کردن آقای رئیس جمهور به آنجا رفتیم. هیچ کدام از ما فکر نمی کردیم که باید با چنین مأموریتی روبرو شویم. در واقع ما برای زنده پیدا کردن افراد به آنجا رفته بودیم و در ذهن مان هیچ تصوری از شهادت و فقدان نداشتیم. با این حال وقتی به آن روز فکر می کنم تمام لحظات و احساسات آن روز دوباره در ذهنم زنده می شود. به یاد دارم که در مسیر با بچه ها صحبت می کردیم و همه ما امیدوار بودیم که خبری از زنده بودن رئیس جمهور به دست بیاوریم. اما وقتی به محل حادثه رسیدیم واقعیت تلخ ماجرا به شدت ما را تحت تأثیر قرار داد.»

تأثیرات روحی و عاطفی
امدادگر جمعیت هلال احمر اردبیل از احساساتش در آن لحظه می گوید: «این مأموریت به شدت بر روحیات ما تأثیر گذاشت. همه ما در آنجا بغض داشتیم و دعا می کردیم که شاید کسی زنده مانده باشد. آن روز وقتی بالاخره لاشه بالگرد را دیدیم دیگر نای حرف زدن نداشتیم. همه چیز به شدت غم انگیز و سنگین بود. به یاد دارم که یکی از دوستانم گفت که آن صحنه ها را هرگز فراموش نخواهد کرد. ما به سرعت به جاده بالادست رفتیم و هیچ چیزی مانع ما نشد تا به محل حادثه برسیم. در آن لحظه هیچ کس به فکر پرسیدن از دیگران نبود که آیا کسی زنده مانده یا نه. تنها هدف ما رسیدن به محل و ارزیابی اوضاع بود. در آن لحظات عصبانیت و ناراحتی در چهره های ما نمایان بود. عکس هایی از آن روز داریم که نشان دهنده این احساسات است. اگر بخواهم به آن دوران برگردم شاید بگویم که با وجود همه ناامیدی ها و دردها باز هم وظیفه ام را انجام می دادم. چون در دل خود امیدی داشتم که شاید بتوانم به نجات آنها کمک کنم. این مأموریت نه تنها بر من بلکه بر همه ما تأثیر عمیقی گذاشت. به نوعی این حادثه باعث شد که ما به انسانیت و مسئولیت پذیری مان بیشتر فکر کنیم. حالا با نزدیک شدن به سالگرد این حادثه احساس می کنم که این تجربه به ما یادآوری می کند که زندگی چقدر شکننده است و ما باید همواره برای کمک به یکدیگر آماده باشیم. این مأموریت و حوادثی که در آن زمان تجربه کردیم به نوعی در زندگی ما تغییراتی ایجاد کرده و به ما فهماند که در هر شرایطی باید به یکدیگر کمک کنیم و در کنار هم باشیم.»

*بازنشر مطالب دیگر رسانه ها و شبکه های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن از سوی گیل 25 نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان منتشر می شود.

پایان خبر گیل 25

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "فراموش نشدنی مثل سپیده دم ورزقان" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "فراموش نشدنی مثل سپیده دم ورزقان"، کلیک کنید.